بارانکده

رضا منصف

بارانکده

رضا منصف

پیام های کوتاه

  • ۲۴ فروردين ۹۲ , ۱۷:۲۱
    عشق
  • ۲۴ فروردين ۹۲ , ۱۴:۵۴
    تماس
  • ۱۵ فروردين ۹۲ , ۱۴:۱۰
    کاش
  • ۲۹ اسفند ۹۱ , ۱۷:۳۰
    عید

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۱ عشق
  • ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۴ تماس

هفت سینی از سروش و سیمرغ و سرو و سیاوش

جمعه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۰، ۰۵:۲۵ ب.ظ

اولین سین سفره ما سیبی سرخ است که مادر آن را از شاخه­های دورِ آفرینش چیده­است، آن روز که از بهشت بیرون می­آمد. ما آن را در سفره می­گذاریم تا به یاد بیاوریم که جهان با سیبی سرخ شروع شد؛ همرنگ عشق.

مادر سکه­هایی را در ظرف می­چیند، سکه­هایی از عهد سلیمان را، سکه­هایی که به نام خدا ضرب خورده­است و می­گوید: باشد که به یاد آوریم که تنها خدا ، پادشاه جهان است و تنها نام اوست که هرگز از سکه نمی­افتد و تنها پیام آوران اویند که بر هستی حکومت می­کنند و سکه آنان از ازل تا ابد، رونق بازار جهان است.

مادر به جای سنبل و به جای سوسن، گیاه سیاووشان را بر سفره می­گذارد، که از خون سیاوش روییده است. این سومین سینِ هفت سین ماست، تا به یاد آوریم که باید پاک بود و دلیر و از آتش گذشت و بدانیم که پاکان و عاشقان را پروای آتش نیست. مادر می گوید: ما عاشقی می کنیم و پاکی، آنقدر تا سوگ سیاوش را به شور سیاوش بدل کنیم.

و سین چهارممان، سرود سروش است تا از سبزپوشان آسمان یادی کنیم و یاری بخواهیم که جهان اگر سبز است از سبزی آنان است و هر سبزه که هرجا میروید از ردّ پای فرشته ای است که پا بر خاک نهاده است.

مادر تنگ بلور را از آب جیحون پر میکند و ماهی بی تاب میشود، زیرا که ماهیان بوی جوی مولیان را می شناسند و ما دعا میکنیم که آن ماهی از جوی مولیان تا دریای بیکران عشق را یکریز شنا کند. مادر میگوید: ما همه ماهیانیم بی تاب دریای دوست.

مادر پری از سیمرغ بر سفره میگذارد تا به یادمان بیاورد که سفری هست و سیمرغی و کوه قافی و ما همه مرغانیم در پی هدهد. باشد که پست و بلند این سفر را تاب بیاوریم که هر پرنده سزاوار سیمرغ است، مبادا که گنجشکی کنیم و زاغی و طاووسی، که سیمرغ ما را می طلبد.

مادرم شاخه ای سرو بر سفره می نشاند که نشان سربلندی است و میگوید: تعلق، بار است، خموده و خمیده تان میکند، و بی تعلقی سرافرازی و سرو این چنین است، بی تعلق و سرفراز و آزاد. باشد که در خاک جهان سرو آزاد باشیم.

سین هفتم هفت سینمان، سرمه است از خاک وطن، که مادر آن را توتیای چشمش کرده است، ما نیز آن را بر چشم میکشیم و از توتیای این خاک است که بینا میشویم و چشممان روشن.

مادر آب می آورد و آیینه و قرآن،  و سپند را در آتشدان میریزد و گرداگرد این سرزمین میچرخاند، سپندی برای دفع چشم زخم آنکه شور و شادی و شکوه این سرزمین را نتواند دید.

 

از کتاب «دو روز مانده به پایان جهان» از عرفان نظرآهاری 

۹۰/۱۲/۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
رضا منصف

نظرات  (۹)

سلام ببخشید فضولی کردم پروفایلتو خوندم
ولی واقعا تحسینت میکنم که انقد کتاب میخونی!!!




این حرفا چیه؟ اگر قرار بود نخونید که نمینوشتم؛
ضمنا کلی کتاب باید بخوانم، هنوز نخوانده ام!!!
نوشته های عرفان نظراهاری همیشه به دل میشینه...
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۵۸ دُختر ِ بارونــــ
انتخابت حَرف نداشت ؛

خیلی دوسِش دارم ...

: )
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۵۹ دُختر ِ بارونــــ
سوم شدم

ولی شیرهـ ... نَه ؟




بلی!
تعلق بار است .. خموده و خمیده تان می کند ..
دارم به این فکر می کنم که قوز نماد همین تعلقه باشه .. با پیرتر شدن.




شاید!
ممنون رضا جان از محبتی که همیشه به ما داری :)
سال نو مبارک
ممنون،نوروز تو هم مبارک!
سلام آقارضا به یادتون بودم ، زیاد . . .

ناخوداگاه اولین نفر یاد شما افتادم . . .

بهترین ها برات . . . ‏‎ ‎
اقای منصف خیلی سعی کردم بیخیال شوم اما نتوانستم . من برای این پست شما سه بار کامنت گذاشتم ولی تایید نشدند ...؟




!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی