اولین سین سفره ما سیبی سرخ است که مادر آن را از شاخههای دورِ آفرینش چیدهاست، آن روز که از بهشت بیرون میآمد. ما آن را در سفره میگذاریم تا به یاد بیاوریم که جهان با سیبی سرخ شروع شد؛ همرنگ عشق.
مادر سکههایی را در ظرف میچیند، سکههایی از عهد سلیمان را، سکههایی که به نام خدا ضرب خوردهاست و میگوید: باشد که به یاد آوریم که تنها خدا ، پادشاه جهان است و تنها نام اوست که هرگز از سکه نمیافتد و تنها پیام آوران اویند که بر هستی حکومت میکنند و سکه آنان از ازل تا ابد، رونق بازار جهان است.
مادر به جای سنبل و به جای سوسن، گیاه سیاووشان را بر سفره میگذارد، که از خون سیاوش روییده است. این سومین سینِ هفت سین ماست، تا به یاد آوریم که باید پاک بود و دلیر و از آتش گذشت و بدانیم که پاکان و عاشقان را پروای آتش نیست. مادر می گوید: ما عاشقی می کنیم و پاکی، آنقدر تا سوگ سیاوش را به شور سیاوش بدل کنیم.
و سین چهارممان، سرود سروش است تا از سبزپوشان آسمان یادی کنیم و یاری بخواهیم که جهان اگر سبز است از سبزی آنان است و هر سبزه که هرجا میروید از ردّ پای فرشته ای است که پا بر خاک نهاده است.
مادر تنگ بلور را از آب جیحون پر میکند و ماهی بی تاب میشود، زیرا که ماهیان بوی جوی مولیان را می شناسند و ما دعا میکنیم که آن ماهی از جوی مولیان تا دریای بیکران عشق را یکریز شنا کند. مادر میگوید: ما همه ماهیانیم بی تاب دریای دوست.
مادر پری از سیمرغ بر سفره میگذارد تا به یادمان بیاورد که سفری هست و سیمرغی و کوه قافی و ما همه مرغانیم در پی هدهد. باشد که پست و بلند این سفر را تاب بیاوریم که هر پرنده سزاوار سیمرغ است، مبادا که گنجشکی کنیم و زاغی و طاووسی، که سیمرغ ما را می طلبد.
مادرم شاخه ای سرو بر سفره می نشاند که نشان سربلندی است و میگوید: تعلق، بار است، خموده و خمیده تان میکند، و بی تعلقی سرافرازی و سرو این چنین است، بی تعلق و سرفراز و آزاد. باشد که در خاک جهان سرو آزاد باشیم.
سین هفتم هفت سینمان، سرمه است از خاک وطن، که مادر آن را توتیای چشمش کرده است، ما نیز آن را بر چشم میکشیم و از توتیای این خاک است که بینا میشویم و چشممان روشن.
مادر آب می آورد و آیینه و قرآن، و سپند را در آتشدان میریزد و گرداگرد این سرزمین میچرخاند، سپندی برای دفع چشم زخم آنکه شور و شادی و شکوه این سرزمین را نتواند دید.
از کتاب «دو روز مانده به پایان جهان» از عرفان نظرآهاری